هدیه های آسمانی

   سلام به مهتاي خوشگل و خوردني من عزيزم امروز 9 ماهه شدي .... الان ديگه مي ايستي .... از پله بالا مي ري ... كلي ماما و بابا مي گي كلي شيرين شدي دو تا مرواريد تو اون دهان خوشگلت داري ....  كلي ناز داري رفتيم وزنت كرديم .... ماشالا شدي 10 كيلو و قدتم شده 77 سانت .... عزيزم يه دخمل قدبلند شدي .... قربون اون قد و بالات بره مامان   9 ماهه كه يه رنگ و بوي ديگه به زندگيمون دادي .... باورم نمي شه داريم به تولدت نزديك مي شيم ..... خدايا شكرت به خاطر اين هديه زيبا و دوست داشتني ......... اينم يه بوس آبدار ... ماچ ......   ...

    سلام سوسيس مامان مامان يه چند وقتيه كه معده درد داره و از بس سوسيس نخورده و دوست داره تو رو شكل سوسيس  مي بينه ... خوب آخه مثل سوسيس خوشمزه اي ديگه جونم برات بگه اين روزا خيلي شيطون شدي ... يعني همش مي خواي بايستي .... تا غفلت كنم از پله رفتي بالا .... رفتي تو حموم .... داري لبه ميز و مبل رو مي ليسي .... خلاصه اين كه الان هزار تا چشمم داشته باشم براي مراقبت از گل زيبام كمه ... يه روز رفتيم هايپر استار ... از ديدن اون همه جنس و رنگ كلي ذوق كرده بودي .... همش واسه خودت مي خوندي تازه سوار يه ماشين جديدم شدي ببين ...       ماماني برات يه كدو خريده كه بخوري و چاق و چله بشي ولي نه اينجور...

  سلام عزيزم خوبي .... قربونت برم ... سال نو هم اومد البته ميلادي .... سال 2012 تو هم با روش خودت تبريك گفتي ... ببين مامان قربونت  بره       يعني با اين خنده ناز سال نو مبارك باشه ... هورا     ...

  مهتا جوني موفق شدي .... هورا ... الان ديگه خوب مي ري ولي خوب كار مامان هم زياد شده چون همش بايد حواسش باشه كه خانوم خوشگل كجا ميره ... مباركه ايشالا به زودي روي پاهاي نازت راه بري جيگر مامان ...                 ...

امشب شب يلدا بود ... شب يلدا مي دوني چه شبيه مهتا جونم ... آره بلندترين شب سال رو مي گن يلدا ... بابا طه تو شب يلدا به دنيا اومده ... اين شد كه براش تولد گرفتيم ... يعني مامان و مهتا براي بابا تولد گرفتن ... كلي هم براي بابا شيرين كاري كردي ... دست دسي كردي ... خلاصه اين كه تو تولد بابا يه جيگر 8 ماهه هم حضور داشت كه پارسال تو جمعمون نبود و امسال ما از داشتنش كلي خوشحاليم ...   ببين بابا طه 35 ساله شده ....     8 ماهگي عزيزم هم بود خوب ...         هندونه رو داري ديگه ....               خوب اينم از تولد بابا و مهتا كه با هم بر...

  به به عزيز مامان 8 ماهه شده .... اين روزا كلي پيشرفت كردي عسل مامان ... چهار دست و پا ميري ... نشسته ميري جلو .... تا مي گم دست بزن شروع مي كني به دست زدن ... تا مي خوابم مي ياي منو مي گيري و مي ايستي .... خلاصه اين كه كلي شيرين كاري مي كني ديگه ... حسابي خودتو تو دل همه جا مي كني .... خوردني شدي حسابي .....   وقتي فيلماتو مي ذارم خودتو مي شناسي ... حسابي ذوق مي كني و دست مي زني اونجاست كه دلم مي خواد يه لقمه چپت كنم .... مامان قربونت بره ... از ديدن خودت تو آينه هم كلي تعجب مي كني ...       اينجا هم كه از خواب پاشدي ... حسابي بي حال مي زني البته خواب تو ماشين ...       ...